من بامدادم خسته بی آن که جز با خویشتن به جنگ برخاسته باشم. هرچند جنگی از این فرساینده تر نیست، که پیش از آن که باره برانگیزی آگاهی که سایه ی عظیم کرکسی گشوده بال بر سراسر میدان گذشته است: تقدیر از تو گدازی خون آلوده در خاک کرده است و تو را از شکست و مرگ گزیر نیست