این روزا دغدغم کاره و مفید بودن...
به طور کاملا ملموسی احتیاج دارم به اینکه بودنم با نبودنم تفاوت داشته باشه و این تفاوت واقعا ملموس باشه...
به شدت کتاب میخونم و سعی میکنم اطلاعاتمو اضافه کنم. البته ایندفعه درست عکس دانشگاه، تکتک کتابایی که میخونم کاربردین و بدردبخور تو کار مستقیم...
دارم از شنبه میرم کارآموزی...
یادمه یه بار دکتر اسکندری بهم گفت تو مثل چرخ گوشتی هستی که با شدت تمام در حال کار کردنه، اما هیچ گوشتی توش نیست و به همین علت داره درون خودشو تیکه پاره میکنه...
میخوام تو چرخ گوشت زحمتکشم گوشت بندازم...
هرچند که بدرد بخور بودن یا نبودن با تشخیص خود آدمه ولی من همیشه میدونستم که تو اگه راهشو پیدا کنی حتما به این احساسی که داری میرسی.
من خیلی خوشحالم.
پس چرا اون عکسه سرشو برنمی داره از رو زانوهاش...
به موقعش اونم سرشو برمیداره.... :)
وای ی ی ی چه مثال جالبی از دکتر اسکندری....کاملا برام در مورد خودم ملموسه...
بهار می دونی این پروسه ی نوشتاری تو چقدر به من داره کمک می کنه؟
یعنی عملا خیلی از سوال های من داره مطرح میشه و آدم هایی که نمیشناسمشون دارن در موردش نظر میدن ..واقعا جالبه:)))))))))
به نظر من تو تا همین لحظه هم بودنت با نبودنت خیلی خیلی فرق داشته پس با تعریفی که داری تو به نظرم همیشه مفید بودی اما اینکه دوست داری کار کنی و یه عالمه تجربه های خوب تو کارت پیدا کنی یه تصمیم خوبه که میتونه خیلی بهت حس بهتری بده.اینو نمیگم که بگم تو خیلی خفن بودی...اما واقعیت وجود تو همیشه یه آدم مفید و نسبتا پرتلاش بوده بهاری...
خودت را سنگین نکن.تو باید دست به ساده سازی بزنی. خودت را ساده کن. ورق های اضافی ات را از دفترت بکن و دور بریز. آنقدر ساده کن تا همه دیگرانت کم شوند و تو به خودت برسی. تا به غیر خودت ُ چیزی از تو باقی نماند.اگر چیزی برایت باقی بماند!من یک نفر را می شناسم وقتی خود را ساده کرد جز جلدش چیزی از او نماند.
چرا خوبه که این کارو بکنم؟...این کار چه کمکی بهم میکنه الان؟...
بهار من خیلی امیدوارم که بالاخره یه روزی ما دو تا هم آدم شیم
این پستات به من خیلی حس آدمشدگی داد
البته قبلا هم نوشتههات این حس رو بهم داده بود ولی اینبار شاید بیشتر
خوشحالام میکنی...
((به طور کاملا ملموسی احتیاج دارم به اینکه بودنم با نبودنم تفاوت داشته باشه و این تفاوت واقعا ملموس باشه...))
واقعن متر و معیار تشخیص این تفاوت چیه ؟ و قرارست برای چه کسانی ملموس باشد؟
به قول آقای روزبه ((با تشخیص خود آدمه)) یا محیط ماست متر و معیار این قضیه...؟
به هر حال شروع خوبیست شاید برای جواب سوال نوشته قبلی که: ((چه باید کرد؟))
ولی خوب، دغدغه ها تمامی ندارند... امروز شاید اینکه دیگر زمان فقط هرچیزی خواندن گذشته است و زمان گزیده خواندن و عمل کردن رسیده است و فردا روزی شاید زمان گزیده عمل کردن و چگونه عمل کردن... دایره اثرگذاری... و چقدر بودن...و هزار چیز دیگر
به هرحال دغدغه ها تمامی ندارند...
نویسا باشی...
yes! you can become better...I wait bahar
:-)