چرا می‌نویسم؟...

وقتی دیدم که افسردگیم جدی‌تر شده، وقتی دیدم که اطرافیان، معمولا در چنین شرایطی چه واکنش‌هایی نشون میدن،چیا به آدم میگن، چه توصیه‌هایی میکنن و چقدر درک وضعیت روانی فرد افسرده براشون سخت و بغرنجه، تصمیم گرفتم تمام حالتام رو ثبت کنم. حیفم اومد چنین تجربه ای از دست بره، حیفم اومد که بعدا اگه یه روزی بهبود پیدا کردم (ان شاء الله)، این تجربیات روانشناختی رو فراموش کنم و در مورد بیماران افسرده همون واکنش‌های غلطی رو نشون بدم که الان دارم از بعضی از اطرافیان و آدم‌های دور و برم می‌بینم و نتونم به یاد بیارم که خودم چه حالت‌هایی رو پشت سر گذاشتم تا از طریق یادآوری اون‌ها بتونم به عنوان یک روانشناس، بیماران افسرده رو واقعا درک کنم. سعی میکنم تمام حالت‌هام، احساساتم، فکرهام و تمام چیزای محیطی، فیزیولوژیکی و ارتباطی که روی افسردگیم تاثیرات مثبت یا منفی میذارن رو اینجا بنویسم.   

 

سعی میکنم خیلی روون بنویسم تا همه چیو همونجوری که هست ثبت کنم. از طرف دیگه میدونم که نوشتن خودش میتونه اثر درمانی داشته باشه، مخصوصا در مواقعی که حال روحیم واقعا افتضاحه، بنابراین این‌کار برای خودمم میتونه خوب باشه.

امیدوارم این تجربیات بعدا حتما برای درمان افسردگی به درد خودم و روانشناسای دیگه بخوره. خدا رو چه دیدی، شاید یه روزی مثل یه کتاب این تجربیاتو چاپ کردم.

 

این وبلاگ تا حدی یک وبلاگ تخصصی محسوب میشه و چون مطالب اون در مورد افسردگی و حالت های اونه، بنابراین از دوستانم انتظار ندارم که به عنوان تفریح و مثل وبلاگ های دیگه مدام به اون سر بزنن و کامنت بذارن، اما صادقانه میگم که اگر این کارو کردین،‌خوشحالم می‌کنین.

نظرات 7 + ارسال نظر
روزبه شنبه 3 بهمن 1388 ساعت 14:34

سلام بهار جونم
کار خوبیه بیصبرانه منتظر نتایج حتما مثبت این کار هستم.
آشپز همیشگی.

***

مرتضی شنبه 3 بهمن 1388 ساعت 14:36 http://mortezakarimi1.blogfa.com/

سلام

مطمئنم که خیلی خوب خواهی نوشت و من به سهم خودم می دونم که لذت خواهم برد و چیز خواهم یاد گرفت و خودم رو بیشتر خواهم شناخت... بعدا برات بیشتر می نویسم. دوست دارم یک چیزی از مارسل ژروست برات بنویسم که خونست و معلوم نیست کی برم خونه... اما این جمله رو از لوی اشتراوس می تونم برات بذارم که: آیا انسان شناس جز اعترافات خود را می نویسد؟

تو بهتر و سالم تر از خیلی هایی. زنده باشی.

:)... ممنونم...!

پویا شنبه 3 بهمن 1388 ساعت 16:53

سلام

خیلی کار خوبیه.منم هر کمکی که از دستم بر بیاد بی دریغ برات انجام میدم
فقط زحمت بکش سایز فونت ها یه کوچولو بزرگتر کن . چشام در اومد تا خوندم !

چشم... !

غزال شنبه 3 بهمن 1388 ساعت 18:22

چه عالی...بسیار ایده ی عالی ی ی...من که خودم از خواننده های پرو پا قرصش خواهم بود....

موفق باشی...

مرسی غزالو :)

نامیه شنبه 3 بهمن 1388 ساعت 21:58

از تصمیم‌ات خوشحالم دوست افسرده‌‌ی من

دلم برات تنگه...مثل همیشه....

اسکندری شنبه 3 بهمن 1388 ساعت 23:13

بهار من
بهار واقعی من
از انتهای پائیز به گل نشست
آخ چه عالی
قایق من مسافری پیدا کرد.
بریم؟
بزن به اب
مسافر اندوه
اندوه نگهدار که هرکس به جائی رسید
از اندوه رسید.

جالبه، همچین شناختی رو مدت‌هاست که تجربه نمی‌کنم. یعنی در زمان اندوه، تنها ذهنیتی که دارم اینه که دارم رو به زوال پیش میرم. چه تفکر امیدبخشی میتونه باشه اگر فکر کنیم که از اندوه میشه به جاهای بهتری هم رسید...

مانا یکشنبه 4 بهمن 1388 ساعت 15:20 http://manaimmigrant.blogspot.com/

کار خیلی خوبی میکنی.من اینجوری از هم باخبر بودن رو به شدت دوست میدارم.احساس میکنم اینجوری خیلی بیشتر به فکرهای هم نزدیک می مونیم .این نوع رابطه اینترنتی رو از صرفا نت ورکینگ تو محیطهای مثل فیس بوک خیلی بیشتر دوست دارم...ادامه بده که هستیمت.....ادامه بدیم

موافقم و خیلی چاکریم...;)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد