و هنوز ...


زن کرد سرایدارمون روبرومون نشسته و داره زار زار گریه میکنه. برای اینکه دیروز رفته سونوگرافی و فهمیده که بچه ی سومش هم مثل اون دوتای دیگه دختر شده. گریه میکنه و میگه خودم میدونستم دختره چون اگه پسر بود تو همون خونریزی اولی که داشتم سقط میشد...

وقتی گریه میکنه مامانم و خواهرم از دستش عصبانی میشن. عصبانی میشن که اینجوری فکر میکنه، اینقدر عقب مونده و متحجرانه!

اما من نمی تونم از دستش عصبانی باشم. وقتی گریه میکنه خیلی دلم میگیره و منم دلم میخواهد باهاش زار زار گریه کنم. می فهممش. از دستش عصبانی نیستم. در عوض از فرهنگی عصبانی ام که این زنو به گریه میندازه. از فرهنگی که باعث میشه ژیلا دختر اول این خانواده توی انشاش بنویسه بزرگترین آرزوم اینه که مادرم پسردار بشه...


نظرات 7 + ارسال نظر
مانا دوشنبه 23 فروردین 1389 ساعت 13:19

ای بابا...اون خانومه که تازه بچه دار شده بود!!نوزاد بود بچه ش وقتی ما ایران بودیم!!
:O

اصلا علت اینکه دوباره باردار شد این بود که پسر میخواست. بدون اینکه به شوهرش بگه قرص‌های جلوگیریشو قطع کرد. شوهر بیچاره‌ای که خودش بعد اولی دیگه بچه نمیخواست چون با بدبختی خرج اون اولی رو هم میداد. حالا فکر کن که باید خرج سه تا بچه رو بده...

مانا دوشنبه 23 فروردین 1389 ساعت 16:28

چه کاریه آخه تو این اوضاع؟!...همون قضیهء پست وودی آلن ته

کاوه سه‌شنبه 24 فروردین 1389 ساعت 12:31 http://dar-ayeneh.blogsky.com

فرهنگ رو تک تک اعضای جامعه هر روز بازتولید می کنن. عامل بازتولیدش نبود تفکر انتقادی در این زنه که نمی فهمه اصلن با توجه به وضعیت اقتصادی جامعه و خودش بچه ی جدید(دختر یا پسر) یه بدبختی میشه که مسوولیت بدبختیش به گردن همین زنه. به جای این که همراهش گریه کنی بهتره وادارش کنی فکر کنه. به آینده و تبعات تصمیمی که گرفته(جالبه که در این مورد زن حق انتخاب داشته که از توان باروریش استفاده بکنه یا نه) و به مسوولیت زندگی این دختری که به غیر از مصائب دو خواهر بزرگ ترش در آینده سرکوفت پسر نبودنش رو هم می خوره و عذاب همه ی اینها هم به بیش از همه رو دوش خود این زن خواهد بود و ...
تغییر فرهنگی از انگولک کردن تفکر نداشته ی اعضای جامعه مون شروع می شه.

جالبه. فکر میکنم تفاوت نگاهمون از تفاوت رشتمون ناشی میشه. تو پستی که گذاشتم تمرکز اصلیم روی این زن بود و نه روی جامعه. نمیخواستمدر این پست خاص نگاه کل نگر داشته باشم. نور دوربینو انداخته بودم روی یک فرد که باهم ببینیمش و دردشو درک کنیم و خودمونو جاش بذاریم. نوشتن در مورد چگونگی ایجاد تغییرات کلان فرهنگی رو به شما جامعه‌شناسان محترم واگذار می‌کنم :)
گرچه از این پست گذشته میتونم بهت اطمینان بدم که کاری که دیروز کردم ابدا نشستن کنار این زن و گریه کردن همراهش نبود.

کاوه سه‌شنبه 24 فروردین 1389 ساعت 17:41 http://dar-ayeneh.blogsky.com

به رغم جمله ی اول من هم روی فرد تمرکز کرده بودم. اتفاقن منظورم از این نظر این بود که وقتی همه چیز رو می اندازی گردن فرهنگ داری بار رو از دوش فرد کلن برمی داری!
در واقع جبر موجود در پست تو کمی آمیخته به انگاره های جامعه شناسی کلان بود.

اسکندری سه‌شنبه 24 فروردین 1389 ساعت 18:40

بهار جان بد نیس یه بار نوشته خودتو دقیق بخوونی و بعد نوشته کاوه رو مرور کنی. تو نگاهت به زنه اما تحلیلت و تعلیلت مربوط به فرهنگه و جامعه و از این رو تو نگاهت جامعه شناسانه اس. اما کاوه نگاهش به فرهنگه اما اونو باز تولید تک تک آدما میدونه ولذا نگاهی روان شناسانه یا روانشناسی گرانه داره. انگار هر کدوم شما دیگری شده اید. تو میخواهی زهن فرهنگ رو انگولک کنی و کاوه ذهن آدمائی رو که تفکر در اونا رکود پیدا کرده. توئی که کل نگرانه به مساله نگاه می کنی و اونه که تحویل گرایانه به مساله نگاه می کنه. حواست هس!
اما من میگم. مساله تعلیل بردار نیس. ما مدام خودمون رو در فردیت خودمون و فرهنگمون در تاریخ زندگی تکرار می کنیم. همون طور که گذشته علت آینده نیست و تنها آینده تکرار سبک زندگی و انتخاب های ماست که مدام مکرر میشه. ما در فردیت و جمعیتمون مدام خودمون رو و انتخاب هامون رو باز تولید می کنیم گناهی رو نمیشه گردن فرد یا جامعه انداخت که دیگری رو هل میده یا به دنبال میکشه. ما محصول انتخاب های خودمونیم. همون طور که بیمار بیماریشو انتخاب می کنه. زن زائیدن را نتخاب کرده. همین. نه پسر بودن و نه دختر بودن فرزندش رو. برای این که انتخابشو باور نکنه و از انتخابش فرار کنه مساله رو به جنسیت کودکش گره میزنه...

سعی میکنم به زودی در این مورد یعنی مسئله «انتخاب» تو این وبلاگ حسام و فکرامو بنویسم تا اونجا بیشتر راجع بهش باهم حرف بزنیم. فعلا اما دغدغم‌ام چیز دیگه‌ایه...

مرتضی سه‌شنبه 24 فروردین 1389 ساعت 23:40

به نظر من کار خیلی خوبی کردی. یعنی بهترین کار رو... ضمنا محترم هم خودتی!

م ر ی م جمعه 27 فروردین 1389 ساعت 21:29

به نظرم مشکل این زن شاید کمی اطلاعات بوده، ظاهرا مرد خونه بچه ای نمی خواسته و مهم تامین مشعیت دو دختر دیگه بوده ... اما مادر خونواده که دلش می خواسته بارداری سه باره رو تجربه کنه اگه پسر می خواست می تونست با برنامه ریزی و اندک هزینه ای پسردار بشه !! و اگه با داشتن اون از رنجی که الان میبره کاسته می شد چه اشکالی داره که پسردار شدن رو انتخاب کنه...
دنیای مدرن دنیای حق انتخاب است ... از انتخاب جنسیت فرزند تا ...، بنابراین به نظر من در ذات قضیه که دختر می خوای یا پسر مشکلی نیست... به هزار و یک دلیل خودآگاه و ناخودآگاه ما می خواهیم بچه هامون ویژگیهایی رو داشته باشن... که داشتن اونها میل یا desire (گاها ارضانشده) ما رو ارضا می کنه...
اما، چرا ممکنه مادر یا زنی دلش بخواد فرزند پسر داشته باشه ... اونچه که من فهمیدم ...گاهی تجربه دختربودن برای یک زن تجربه سخت و دردناکی بوده ... و از نگاه من در کنار دلایل فرهنگی و البته مهم تر از آن، تجربه ذهنی، واقعیت درونی و احساسی که یک دختر یا زن از جنسیتش داره... (همین طور یک پسر از پسر بودنش)
در بعضی موارد این احساس در قالب casteration complex فرموله می شود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد