هجرت کبری!


امروز برام روز سختی بود.


بعد از قریب ۲۷ سال، از خونه‌ی پدریم کوچ کردم...




سخت بود! نه به اندازه‌ای که فکر می‌کردم. اما سخت بود!

فکر میکنم هجرت کبری برای من همین باشه و نه کوچ بزرگی که قراره به کانادا داشته باشم.


هجرت از کودکی به بزرگسالی!

هجرت از امنیت و آرامش و بی‌خیالی یک کودک به دنیای پر مسئولیت و پر مشکل یک فرد بالغ!


تنها چیزی که امروز صبح بهش فکر میکردم این بود که باید مقاوم باشم. اگر قرار باشه از همچین چیزی خودمو ببازم، اون وقت اگه یه روزی واقعه ای مثل مرگ باعث بشه از دستشون بدم، دیگه چیزی ازم نمی‌مونه. تازه من که دور نشدم، فاصه بین این دوتا خونه اگه ترافیک نباشه ۷ دقیقه‌ست. من حتی به اندازه بچه‌های خوابگاهی هم از خونوادم دور نشدم که بخوام غصه‌ بخورم. هر لحظه که اراده کنم میام و می بینمشون. برای همین سعی کردم که خودمو جمع و جور کنم. گرچه ته ذهنم می‌دونستم که بچه های خوابگاهی همیشه این ذهنیتو دارن که برمی گردن و فکر نمی‌کنن که برای همیشه خونشون عوض شده و یا دیگه هرگز کودک مامان باباشون نیستن. با همه‌ی اینا سعی کردم که خوب باشم.

هنوزم نمی دونم در روزهای آینده چه چیزهایی پیش میاد و من چه حسایی رو تجربه می کنم، اما الان نسبتا خوبم. بعد از جابجایی بارهامون برگشتیم که فوتبالو با بابا اینا اینجا ببینیم و شب باهم بریم سینما.

وقتی می خواستیم برگردیم خیلی گیج شده بودم، برام عجیب بود که وسایلم اونجا باشه و من مجبور باشم با خودم لباس بردارم. همه چی برعکس شده بود. وقتی هم که برگشتم توی اتاقم حس خیلی عجیب‌تری داشتم. انگار همه چی رو برای اولین بار بود که می‌د‌یدم. کمدها، تختم، دیوارهای اتاقم. حتی برای اولین بار بود که دیدم رنگ خیلی از حروف روی این کیبورد رفته... 


دوست دارم مامانم زودتر برگرده خونه و ببینمش...




نظرات 6 + ارسال نظر
م ر ی م جمعه 27 فروردین 1389 ساعت 21:34

برای من هم تجربه عجیبی، تا مدتی دلم می خواست برگردم دقیقا تویه اتاق خودم، اما الان با گذشت این زمان طولانی گرچه با این محدودیت که نمی شه دیگه برگشت دقیقا همون جا کنار اومدم اما هنوز دلم می خواست مثل سریال 4خونه یه خونه ای بود با دو خونه!! که هر روز همدیگر رو می دیدیم و همچنان با هم زندگی می کردیم ...
البته من فکر می کنم هجرت کبری همون هجرت به کانادا باشه ... بعد از مدتی می بینی که این جا به جایی خیلی هم معنای جدی نیست ... و یا لااقل به اندازه جا به جایی قاره !!! جدی نیست ...

نمی دونم... روزای آینده اینو معلوم میکنه، فعلا توی این ۲ روز که باهات موافقم...

نامیه جمعه 27 فروردین 1389 ساعت 22:00

چه روزایی من پیش‌ات نیستم... کاش مجبورم می‌کردی باشم و از این حالی که توش ام بیام بیرون... هر چی زور زدم نتونستم بیشتر از کامنت وب‌لاگ باهات حرف بزنم، ولی اگه ازم بخوای با کله میام پیش‌ات...

امروز که تلفنی باهات حرف زدم فکرکردم اگه بهت بگم پاشی بیای پیشم تو رودربایستی میندازمت و مزاحمت میشم، برای همین خیلی محکم نگفتم که بیای... ولی منم خیلی نیازمندم که ببینمت...

اسکندری جمعه 27 فروردین 1389 ساعت 23:40

این که میگوئی کوچ کردی یعنی چی؟ مرغ مهاجر به کجا شدی؟
چه شد که قصد رفتن کردی؟ چه شد؟ این کوچ هفت دقیقه ای از کجا آغاز شد؟مقصدش کجاست؟ سفر دانه است به ساقه؟ به شاخه؟ به برگ؟ به گل؟ به میوه؟
سختی سفر را مسافتش تعیین نمی کند. عمقش نشان می دهد. جهتش مهم نیست. ارتفاعش است که می گوید چه آغاز شده. حجمش مهم نیست. چگالی یک سفر نشان می دهد که این عبور چقدر دشوار است. سفرت به خیر.

ممنون!

کاوه شنبه 28 فروردین 1389 ساعت 00:10 http://dar-ayeneh.blogsky.com

مبارکه!
سخت نگیر. دو سه بار که مهمونی بدی تو خونه ی جدید همچین خونمون خونمون بکنی که دیگه انگار نه انگار ...

همین الانشم میگم خونمون خونمون... عاشق خونمونم...:)

سیما شنبه 28 فروردین 1389 ساعت 02:25

چقدر من و تو متفاوتیم بهار...
برای تو این یک اتفاقِ دردناکه و برای من دلخواسته ترین!
ولی حالا که دو سه بار نوشته تو خوندم و سعی حست رو از لابلای واژه ها بکشم بیرون و خودمو جای تو بذارم، تا حدی می تونم این اندهِ عمیق رو حس کنم... ولی اگه به حسابِ خباثتم نذاری برات خوشحالم!

البته اینجوریام نیست. اگر نمیخواستم اصلا رفتن رو انتخاب نمی کردم. یعنی بهتر بگم انتخاب نمی کردیم. هر دوتامون به غیر از نیاز به با هم زندگی کردن، نیاز شدیدی به داشتن استقلال کامل داشتیم. شاید همین خواسته مفرط هم باعث شده که این کوچ به اون سختی ها که فکر میکردم نباشه...

سیما شنبه 28 فروردین 1389 ساعت 02:28

راستی... ینی می خوای من رو ندیده، پا شی بری؟؟!! واااااااااای...

نه!!!...به این زودی ها رامون نمیدن.... اصلا نگران نباش. میبنیم همو حتما...:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد